پاپیروس - کاوشگر دنیای مجازی

انتشار پست های این وبلاگ در سایت ها و وبلاگهای دیگر با درج منبع و لینک به وبلاگ پاپیروس مجاز است و مابقی داستان برمیگردد به اخلاق حرفه ای و وجدان اجتماعی کاربر دنیای مجازی.

پاپیروس - کاوشگر دنیای مجازی

انتشار پست های این وبلاگ در سایت ها و وبلاگهای دیگر با درج منبع و لینک به وبلاگ پاپیروس مجاز است و مابقی داستان برمیگردد به اخلاق حرفه ای و وجدان اجتماعی کاربر دنیای مجازی.

چگونه در موقعیت های حساس واکنش مناسب داشته باشیم؟


شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در برخورد با یک موقعیت چالش برانگیز نتوانسته اید (و یا نخواسته اید) آنطور که دلتان میخواسته رفتار کنید و واکنش نشان دهید. تصور کنید از دختری خوشتان آمده و آن دختر هم به شما چراغ سبز نشان داده است؛ پس تنها کاری که باید بکنید این است که روشی را انتخاب کنید که احتمال پذیرفته شدنتان را تا حد ممکن بالا ببرد و یا با کسی مثل همسرتان یا والدین تان دچار اختلاف شده اید و موقع بحث نتوانسته اید آنطور که از خودتان انتظار دارید رفتار کنید و بحث به بیراهه رفته و نتیجه ای نگرفته اید.  

خب احتمالا اگر شخصیت و منش بالغانه ای داشته باشید یکسری استاندارد برای خود دارید. اینکه چطور باید با یک خانم رفتار کرد و یا چطور باید به او نزدیک شد و یا چطور باید یک بحث را عاقلانه پیش برد. اما ممکن است برخلاف میلتان رفتار کنید. به چرایی آن فکر کرده اید؟

خب اگر اینطور است نگران نباشید و بدانید که اصولاً نزدیک شدن به کسی که به آن علاقه پیدا کرده اید هیچ وقت کار خیلی آسانی نبوده است. به صورت کلی این گونه نزدیک شدن به جنس مخالف چه در خیابان و دانشگاه و محل کار و یا در کلاب و یا چگونگی اداره کردن بحث و یا سخنرانی کردن در جمع، موقعیت های حساسی هستند که رفتار ما باید با دقت و ظرافت بیشتری انجام شود.

به این موقعیت ها میگویند "موقعیت به مبارزه طلبیدن" (challenge situation). مبارزه طلبیدن رفتار سابق خود در این موقعیت ها که دیگر نمیخواهید ادامه اش بدهید. با تکرار رفتار جدید، دیگر کم کم نیازی به مبارزه طلبیدن رفتار سابق نیست و موقعیت های سابقا حساس دیگر چندان هم حساس نیستند. همانطور که اشاره کردم این کار "هلو برو تو گلو" نیست هر چند با تکرار این رفتار نزدیک شدن به جنس مخالف و کنترل دیگر شرایط استرس زا، کم کم تبدیل به همان هلو میشود. خب اگر میخواهید روشتان را عوض کنید یک استراژی کاربردی و موثر معرفی میکنم. فقط باید کمی حوصله داشته باشید: 

اول از همه یک قلم و دفتر بردارید و آن دفتر را اختصاص بدهید به این استراتژی. روی دفتر بنویسید "روش رفتار درست در موقعیت های حساس" یا "Challenge Situation" و یا هر عنوانی که فکر میکنید برای تحلیل رفتار درست در این موقعیت ها، نام مناسبی است. شما قرار است در این دفتر چیزهایی بنویسید که به شما کمک کند هر زمان که در این وضعیت قرار گرفته اید کمک کند.  

 به آخرین مواردی که در این وضعیتها و موقعیتها بوده اید و رفتار و کردار دلبخواهتان را انجام نداده اید فکر کنید. دلیل شما ممکن است هر چیزی باشد مثل خجالت و کم رویی یا ترس از جنس مخالف یا نداشتن اعتماد به نفس لازم برای این کار اما و اما .... بدانید اگر از قبل میدانید که چه باید بگویید و چه کاری باید انجام بدهید ضریب اعتماد به نفستان بالا میرود و احتمال این که با او Date کنید افزایش پیدا میکند و یا ابنکه از قبل روش اداره بحث را بدانید کار شما آسانتر میشود. 

به آخریم موردی که برایتان پیش آمده فکر کنید. مثلا شاید شما در مهمانی یا پارتی ای بوده اید و دختری دیده اید که چشم شما را گرفته است و او هم به شما نشان میدهد که به شما علاقه دارد اما کاری نکرده اید و قدمی برنداشته اید.

دفتر را باز کنید و قلم را بردارید. تاریخ امروز را بنویسید. قرار است در سه قسمت در مورد تجربه آخری که درباره اش صحبت کردم مطلب بنویسید. قسمت اول شرح ماجراست. عنوان اش را میتوانید بگذارید: "شرح ماجرا"، یا "شرح داستان" و یا "آنچه گذشت" و یا "تفصیل داستان" و یا هر عنوانی که برای بازگو کردن داستان و تجربه قبلی دوست دارید انتخاب کنید. من شخصاً "شرح ماجرا" را میپسندم اما واقعا عنوان خیلی مهم نیست.  

در این قسمت قرار است تجربه تان را بازگو کنید و بنویسید. این که چه گذشت، شما چطور او را دیدید و چه حسی پیدا کردید و آیا او شما را دید و اگر دید چه کنش و رفتاری انجام داد و حستان از آن کنش و رفتار جنس مخالف را بنویسید. شما خجالت کشیدید یا خوشحال شدید یا میل جنسی تان بالا رفت و یا چندان در شما حسی برانگیخته نشد. هر چه بود بنویسید. و آنچه گذشت تا پایان داستان دیدار آن روز. اگر حتی جلو رفتید و یا او جلو آمد و آنچه بین شما گذشت هم بنویسید. چقدر تماس چشمی (Eye Contact) داشتید. آیا با دوستانتان بودید و آیا او با کسی بود و غیره.(و یا برای موقعیت های دیگر هم همین گونه شرح ماجرا را بنویسید.)  

خب در قسمت دوم قرار است به "تحلیل رفتارمان" بپردازیم. میتوانیم نام این قسمت را بگذاریم "تحلیل". 

در این قسمت کاری که باید بکنیم این است که خلاقیت به خرج دهیم. هیچ رابطه و نزدیک شدن به جنس مخالفی درست انجام نمیشود اگر در آن خلاقیت و بازی وجود نداشته باشد. در قسمتهای آغازین فیلم "Hitch" با بازی ویل اسمیت (در نقش Hitch)، نکته جالبی وجود دارد. این کارکتر فیلم شغل اش کمک کردن به افراد دیگر برای نزدیک شدن به جنس مخالف دلخواهشان است. او اصطلاحاًٌ Dating Coach است. او در جایی از فیلم میگوید: "No game,No girl" ..دقیقا! رفتار انسانها شبیه یک بازی است و کسی برنده است که قواعد بازی را بداند و از خود انعطاف و خلاقیت به خرج دهد تا برنده بازی روابط انسانی باشد. بازی ای که نتیجه آن برد-برد است. 



خلاقیت به خرج دهید و مانند یک نویسنده تصور کنید که در موقعیت مذکور، بهترین رفتاری که ازخودتان میتوانسته اید بروز دهید چه میتوانسته باشد. استاندارد و رفتاری مناسبی که از خود انتظار دارید در این گونه مواقع استفاد کنید را بنویسید. تکنیکی که من به کار می برم این است که خودم را جای طرف مقابل میگذارم و مثلا سعی میکنم ببینم اگر جنس مخالف ام بودم چگونه رفتار و کردار یک مرد را برای نزدیک شدن به خودم میپسندیدم. آیا مثلا میپسندیدم که مردی که قرار است به من نزدیک شود آدمی خجالتی و کم حرف باشد یا آدمی دارای اعتمادبه نفس که رفتار نایس و دوستانه ای از خود بروز میدهد و یا مردی که از خودش زیاد تعریف میکند و اعتماد به نفس بیش از حدی دارد. سعی میکردم از نگاه او به دنیا نگاه کنم و با استاندارد خودم مقایسه کنم. 

قبل از پرداختن به قسمت سوم لازم است اضافه کنم که شاید استاندارد و منش خاصی برای خود تعریف نکرده اید. خب قبل از هر چیز باید و باید خود خود خودمان باشیم و فیلم بازی نکنیم. اگر این رفتار خود خودمان ما را به سرمنزل مقصود نمی رساند می توانیم مهارت و تکنیک بیاموزیم که کم کم با تکرار آن تکنیک و مهارت، آن هم بخشی از رفتار و منش خودمان میشود. اینترنت منبع خوبی است. گوگل کنید چطور باید به جنس مخالف نزدیک شد، چطور باید بحث را پیس برد، چگونه میتوان خشم را مهار کرد و یا چطور میتوان اعتماد به نفس را بالا برد. 

در قسمت سوم قرار است عمیقاً و صادقانه از خودمان بپرسیم چرا؟ 

چرا آنطور که دلم میخاست رفتار نکردم. اگر روش درست را نمیدانم که پاسخ آن این میشود که باید در جستجوی روش درست باشم. حال به هر صورتی مثل خواندن کتابی که به ما در این زمینه ها کمک کند یا جستجو در اینترنت، یا کمک کردن از اشخاص دیگر. اما اگر من که روش و استاندارد لازم را میدانم ولی روش درست را انجام ندادم احتمالا باید ببینیم اشکال کار کجا بوده. اعتماد به نفس کافی وجود نداشته و یا این که مهارت سخن گفتن خوبی نداریم. در این قسمت باید با خودمان صادق باشیم. قرار نیست و اصولا درست هم نیست که از خودمان انتظار داشته باشیم پرفکت و عالی رفتار کنیم. همه ما انسانیم  و خطاکار اما همین که کاری را درست انجام بدهیم کافی است. مراقب باشیم استانداردهایمان خیلی سخت گیرانه و سطح بالا نباشد. 

و در قسمت چهارم و آخر این که بنویسیم که دفعه بعدی و در موقعیت مشابه من طبق انتظاری که از خودم دارم رفتار میکنم. به گذشته و دفعاتی که نشد و نکرده اید فقط از این جنبه نگاه کنید که به شما یاد میدهند دفعه بعد چطور باید بهتر باشید نه این گونه دلیلی شوند بر این که خودتان را سرزنش کنید. واقعیت و آنچه گذشته واقعا چندان مهم نیست بلکه تفسیر ما از واقعیت هاست که زندگی ما را خراب و یا خوب میکند. روش تفکر (Mindset) من و شما و تفسیر و برداشت ما از ماجراست که مهم است و چه بهتر که تفسیر ما از اشتباهیمان این باشد که این اشتباه به من یاد داد که رفتار صحیح و درست چیست. این طرز تفکر ساده است اما باور کنید معجزه میکند. 



در ذهنمان و موقع مرور گذشته روی کارهای خوبی که کرده اید تمرکز کنید و آنها را دائم و دائم مرور کنید و کارهای خطا و اشتباهی که کرده اید را فقط بررسی و تحلیل کنید که چطور باید از تکرار مجدد آنها پرهیز کنید و دیگر مرورشان نکنید. روی یه ورق کاغذ رفتاری که خودتان را به خاطرش سرزنش کرده اید بنویسید و کاغذ را پاره کنید یا آتش بزنید. کار میکند! باور کنید! 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرشته سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 00:03

مرسی فرزاد جان، برای من که مطالب زیادی راجع به رابطه نخوانده بودم، مطب جمع و جور و کاربردی بود و خواننده احساس نزدیکی با مطاب می کند چرا که از دل تجربه و درک ملموس نویسنده برمی آید. این که خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم و ببینیم که از چه رفتاری ممکن است خوشمان بیاید هم فکر کنم جواب دهد. حالا یک نکته که در تجربه ام به ذهنم می رسه این که در گفتگو حالا با هر شخصی به خصوص مردی که می خواهد با خانمی اشنا شود نه اغراق زیاد اعتماد به نفس می اورد و نه این که از جملات منفی راجع به خودش گفتن. مثلا" بابا ما که چیزی نیستیم"،" من خیلی خنگم"، و ..یا این که خیای ذوق زده شویم " اصلا فکر نمی کردم شما با من حرف بزنین و با من وقت بگذرونی"' هر کس در نوع خودش یکتاست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.